کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام

شاعر : سید هاشم وفایی     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع     قالب شعر : رباعی    

بر چمبر عـلم و دین نگین بخـشیدند            خـورشیـد منـوّری به دین بخـشیدند

یک دستۀ گـل ز گلشن سبز بهشت            امشب به امـام سـاجـدین بخـشیـدنـد


******************

از عرش حدیث حق پرستی خواندند            یک صفحه ز دیباچۀ هستی خواندند

وقتی که شکفت امام باقر چون گل            در باغ جنان سرود مستی خـواندند

******************

امروز که عـرشیان برانـگـیخـته‌اند            بر عـرش بـلـور نــور آویـخـتـه‌انـد

در مـقـدم بـاقـر العـلوم از فـردوس            یک بـاغ گـل محـمـدی ریـخـتـه‌انـد

******************

با عطر تو گـل شوق شکـفـتن دارد            سرمـستی و میل از تو گـفـتن دارد

ای بـاقـر عـلم نـبـوی در شب عـیـد            ایـن دل هـوس مـدیـنـه رفـتـن دارد

: امتیاز

مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام

شاعر : رضاباقریان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

گوهر از بطن دریا تا هویدا می‌شود امشب           جـمـال ایـزد منّـان تجـلا می‌شود امشب

ملک در باغ رضوان است دست افشان، که از ره کِی           گل زهرای مرضیه شکوفا می‌شود امشب


به یـمـن مقـدم بـاقـر، امام پـنـجـم شیـعـه           مدینه باز هم عرش معـلا می‌شود امشب

زمین و آسمان را نورباران کرده حق، زیرا           علی بن الحسین این بار بابا می‌شود امشب

ملایک صف به صف استاده، در کف جام مِی دارند           دوباره آبِ کوثر هم گوارا می‌شود امشب

علی و فاطمه بانیِ این جشن و سرور هستند           چه جشنی در ثریاّ باز بر پا می‌شود امشب

خدای حلم و علم و حکمت از ره می‌رسد وقتی           تمام علم در یک جمله معنا می‌شود امشب

ز دامان عروسی پاک دامن در اذانِ صبح           گلی زیبا به عالم باز اِهدا می‌شود امشب

نیازی نیست دریا موج بردارد به پای او           دو چشم مادرش آنگونه دریا می‌شود امشب

گـدایی پشت دربِ خانه بنشسته به امیّدی           تـمام شهـر هـم آید پـذیرا می‌شود امشب

زمستان هم که باشد روزهای عاشقی گرم است           که با لبخندِ گرمش فصلِ گرما می‌شود امشب

امامِ باقر از ره می‌رسد ظلمت عَدَم گردد           و درد عاشقی با او مداوا می‌شود امشب

بشارت می‌دهد جبریل بر زهرا و بر حیدر           که یک غنچه ز نسل فاطمه وا می‌شود امشب

: امتیاز

زبانحال امام محمد باقر علیه السلام

شاعر : خلیل کاظمی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن قالب شعر : مربع ترکیب

اخـتـر پـنجـم ز بـرج آسـمان چـارمیـنم           مـن امـام ابـن امـام ابـن امـام مـتـقـیـنـم

روح عشق و جان دین و زادۀ حبل المتینم           وارث جانانه و هم نام خـتم الـمرسلیـنم


بـاقـر الـعـلـم نـبـیّــم؛ نــور چـشـمـان عـلـیّـم

حـجّـت حـقّـم ولـیّـم؛ من صـفـیّـم من سخـیّـم

باز کردم بار دیگر می‌کشان می خانه‌ها را           باده کردم مهر کردم ساقیان پیمانه‌ها را

شرح دادم تاب دادم لـوحۀ افـسانه‌ها را           نور دادم شور دادم گوشه ویـرانه‌ها را

از عـلــوم بــی‌زوالــم از قـــدوم بـی‌مــثـالــم

از جـلال و از جمالم از خصال و از کـمالـم

چلچلراغ عرش شد روشن زنور ماه رویم           نُه رواقُ نُه فلک را کردم عطر آگین زبویم

چرخش چرخ مدوّر چرخد از یک تار مویم           خیل حورالعین و غلمان محو رخسار نکویم

اسم من در آسمانهاست کوی من در عرش اعلاست

شائـق من حق تعـالاست مـادرم اُمِّ ابیهـاست

هرکه امشب هر چه خواهد من به او اعطا نمایم           هرکه سودا هر چه دارد من به او سودا نمایم

هرکه مشکل هر چه دارد مشکلش را وا نمایم           هر ویزای بقیع خواهد ز من امضا نمایم

بـاقـرم مـشـکـل گـشـایـم مـن تـجـلّـی خـدایـم

عـالـمـی را رهـنـمـایـم پـور شـاه کــربـلایـم

: امتیاز

مناجات سال نو با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : زینب کلانکی نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

دل من لک زده تا کنج حرم گریه کنم            دو قدم روضه بخوانم...دو قدم گریه کنم

بروم سمت ضریحی که بهشتم آنجاست            بـرسم پـیـش نگـارم...برسم گریه کنم


دست خود را گره بر گوشۀ شش گوشه کنم            درد دل با خود ارباب کنم...گریه کنم

کارم این است که سمت حرمش رو کنم و            از همین دور سلامش بدهم گریه کنم؟

چاره ای جز غم دوری حرم نیست که نیست            بـگـذاریـد به بـیـچـارگی ام گـریـه کنم

قسمتم نیست که من زائر شش گوشه شوم            بـروم بر بـد اعـمـال خـودم گـریه کنم

سال نو آمد و من کرب و بلایی نشدم            دل من لک زده تا کنج حرم گریه کنم

: امتیاز

مناجات سال نو با امام زمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمد مهدی سیار نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

باز در من چشم وا كن تا تماشایت كنم            دردِ دیـدن را دوا كـن تا تماشایت كنم

آشـكـارا آشـكـاری مثل روز روشنـی            رازهـا را برمـلا كن تا تـماشایت كنم


چشم باطن بین نمی‌خواهم، تو پنهان نیستی            چشم ظاهر بین عطا كن تا تماشایت كنم!

چـشـم‌بـندی‌های دنیا مهـلت دیـدن نداد            زود‌تر محشر به پا كن تا تماشایت كنم

شدّت نـور تو زد چـشم مرا ای آفـتاب            جلوه در آیـیـنه‌ها كن تا تـماشـایت كنم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

تندی نـور تو زد چـشم مرا ای آفـتاب            جلوه در آیـیـنه‌ها كن تا تـماشـایت كنم

مناجات سال نو با امام زمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : ناصر شهریاری نوع شعر : توسل وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

دوبـاره فـاصـله افـتـاد بـیـن مـا آقـا            دوباره لطف تو و خـواهش گـدا آقا

ببین که از نفس افتاده‌ام ز بار گـناه            بگـیـر دست گـدای هـمـیـشه را آقـا


حلال کن که بجز دردسر نبودم من            عطا نمودی و دیدی ز من خطا آقا

سلام من به قـنوت نماز نیـمه شبت            مـرا مـیـان قـنـوتـت دعـا نـمـا آقــا

بگو شبی تو میان قـنـوت نـافـلـه‌ات            به جـای مـا نـفـسـی ذکـر ربـنـا آقـا

خودت برای ظهورت بیا دعایی کن            اثــر نـداشـت ز مـا نــالـۀ بـیــا آقــا

رسید سال نو و چشم ما نشد روشن            بر آن جـمـال پر از جـلـوۀ خـدا آقا

ببین دو چشم مرا یا مقلب الابصار            که تـا بـبـیـنـمـت ای یـار آشـنـا آقـا

بهار کن دل ما را محـوّل الاحـوال            که بی تو رنگ خزان است سینه‌ها آقا

بـیـا و درد دل بـیـقـرار و شـیـدا را            دوباره کن به نـگـاه خـودت دوا آقا

دلم دوباره برای نجف پریشان است            برای هُرم گـنـه سـوز مـرتضی آقا

"دلم برای مـدیـنه بهـانه می‌گـیـرد"            بـرای لطف خـدایـی مـجـتـبـی آقــا

خدا کند که به اذن عـلی و مادرتان            روم دوبـاره شب جـمعه کـربـلا آقا

طواف قبر حسین آن شهید بی‌لشگر            طـواف قـبـر عـلـمــدار بـا وفـا آقـا

گمان کنم ز خراسان به دل نسیمی زد            نشسته بر لب من یا رضا رضا آقـا

تو ای بهانۀ هر نو شدن بیا نـو کن            تـو با لبـاس شهـادت لـبـاس مـا آقـا

: امتیاز

مناجات سال نو با امام زمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : قاسم صرافان نوع شعر : توسل وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن قالب شعر : غزل

در این هوای بهاری شدم دوباره هوایی            بهـار می‌رسد اما بهـار من! تو کجایی؟

چه برکتی، چه نویدی، چه سبزه‌ای و چه عیدی؟            به سال نو چه امیدی؟ اگر دوباره نیایی


مـقـلّـبـانه به قـلبـم، هوای تازه بـنـوشان            محـوّلانه به حـالـم اشاره کن به دعـایی

مـقـدّر است به فـالـم مـدبّـرانـه بـتــابـی            خوش است لیل و نهارم اگر نظر بنمایی

اگر قرار چنـین شد، تو را بهـار نـبـیـند            چنین نکو ز چه رویی؟ چنین خجسته چرایی؟

اگرچه حُسن فروشان به جلوه آمده باشند            تو آبـروی جهانی، تو روی مـاه خدایی

دل از امیر سواران گرفته است بشارت            از آسـمان خـراسان شنـیـده است ندایی

خودت مگر که به زهرا توسلی کنی امشب            نمی‌رسد گل نرگس! دعای ما که به جایی

: امتیاز

مدح و وفات حضرت اُمّ کلثوم سلام الله علیها

شاعر : یوسف رحیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

در عـلـم و فـضیلت و ادب دریـایی            در عـفّـت و صبـر و عـلـم بی‌همتایی

سـجــادۀ تـو شـمــیــم کــوثــر دارد            تــو آیــنــۀ ‌حــقــیــقــی زهـــرایــی


**********************

ای روح زلال! نــور کـوثـر داری            تو عـطـر گـل یـاس پـیـمـبـر داری

در حجـب و حـیـا آیـنـۀ فـاطـمـه‌ای            در وقت خـطابه شور حـیـدر داری

**********************

ای پشت و پـنـاه قافـله، چون زینب            هـمـراز نـمـاز نـافـلـه، چون زینب

در شـام نـیــفـتـاده‌ای از پـا، بــانــو            یک لحظه در این مقابله چون زینب

**********************

هر چند که بی‌صبر و قـراری بانو            هر چـنـد غـریب و داغـداری بانـو

در کـوفـۀ بـی‌کـسی و شـام غـربت            چـون کـوه وقــار اسـتـواری بــانـو

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی تغییر داده شد زیرا عصمت مختص ائمه است

در عـلـم و فـضیلت و ادب دریـایی            در عصمت و صبر و علم بی‌همتایی

مدح و وفات حضرت اُمّ کلثوم سلام الله علیها

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

از اینکه دختر اسدالله و خواهر شیر است           بدیهی است بیانش شبیه شمـشیر است

برای شیرزنِ عصر خود شدن کافی ست           همینکه خون علی در رگش سرازیر است


ظهور دیگری از فاطمه ست وقتی که           مقـابـلش هـمۀ فـتـنه‌ها زمین گیر است

شبیه خواهر خود بی معلم عالمه است           که خود معلم فقه و بیان و تفسیر است

نعـوذُ بـا لله اگر همنـشـین رجـس شود           چـرا که آیـنـه آیـه‌های تـطـهـیـر است

به سربـلنـدی او لطمه‌ای نخـواهـد زد           سلاح اهل زنا گرچه طعن و تحقیر است

کجاست جرأت پرتاب تا غضب کرده است؟           گرفتم اینکه به دستان دشمنش تیر است

اگـر اسیـر خـطابـش کـنم، زبـانـم لال           که شیر؛ شیر بماند اگر به زنجیر است

هزار داغ به جانش نشست در یک روز           عجیب نیست اگر در جوانی‌اش پیر است

برای از نفس افـتادنـش همین بس بود           که روبروش سری روی نیزه تصویر است
گشاد کار دو عالم به یک اشارت اوست           که چشم عالم و آدم به دست او خیره است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

از اینکه دخترشیر است وخواهر شیر است           بدیهی است بیانش شبیه شمـشیر است

مدح و وفات حضرت اُمّ کلثوم سلام الله علیها

شاعر : سید حجت بحرالعلومی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

منم که شعـله کشد هُـرم آفـتاب از من            گلم، که مانده پس از کربلا گلاب از من

غـریـب صـفـحـۀ تـاریـخ اُمِّ کـلـثـومـم            که قول صبر گرفته ابو تـراب از من


منم هـمان که نگـاهـم به علـقـمه افـتاد            گـرفـت تا که رقـیـه سـراغ آب از من

خدا نخواست که رفع عطش شود گرچه            همیشه بوده دعـاهای مستجاب از من

سپـرده بود به من طفـل تـشنۀ خود را            نخواست گرچه علی را دگر رباب از من

بـساط شعـلـۀ آتش به خـیـمـه‌ها افـتـاد            چنانکه سوخت در آتش دل کباب از من

نرفت چادرم از سر اگر که سر می‌رفت            فـلک به یاد ندارد رود حجـاب از من

بـرای ایـنکه بـبـنـدد دخـیـل بر دسـتـم            هـزار مرتـبه منّت کـشد طناب از من

شبـیه فـاطـمه‌ام، مثل حـیـدرم، شـیـرم            یزید کـافـر اگر می‌بـرد حساب از من

خـرابه شد ز من آباد و کاخ کـفـر اما            به خطبه‌های علی وار شد خراب از من

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت ام کلثوم سلام الله علیها

شاعر : مهدی مقیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مربع ترکیب

وقتی که عالم با وجودت آبـرو داشت            باید بـرای بُـردن نـامت وضـو داشت

بیت علی یک عمر با تو رنگ و بو داشت            زهـرا دمـادم دیـدنـت را آرزو داشـت


عـفّـت ز سیمای تو معلوم است معلوم

ای دخــتـر شـیــر خــدا یـا اُمِّ کـلـثــوم

روح دعـا، أخت الـوفا، بنت الوقـاری            روح ادب زهـرا نسب حـیـدر تـباری

مثل عـلـمـداری، شکـوهـی، اقـتـداری            مانـند زیـنب خـواهـرت هـمـتا نداری

پـروردۀ دست عـطـوف چند معـصوم

ای دخــتـر شـیــر خــدا یـا اُمِّ کـلـثــوم

نـقـش تو در کـربـبـلا انـکـار، هرگـز            چون خواهرت تسلیم استکبار، هرگز

در راه کـوفـه تو بگو یکـبـار، هرگـز            زینب نشد بی‌یاور و غـمخوار، هرگز

ای خـواهـر کوچکـتـرِ ارباب مـظلـوم

ای دخــتـر شـیــر خــدا یـا اُمِّ کـلـثــوم

بر نـاقـه، اطـفـال بـرادر را نـشـانـدی            یک لحظه از احوالشان غافـل نماندی

خاک از لباس و چادر خواهر تکاندی            مانند زینب جایِ جایش خطبه خواندی

کاخ بنی شیطان به ذلت گشت محکوم

ای دخــتـر شـیــر خــدا یـا اُمِّ کـلـثــوم

ای هـمـسفـر مانـند زیـنب با سـرِ یـار            ای همقدم با خواهرت در کوچه بازار

ای مثل خواهر سنگ شامی خورده بسیار            ای ساقی لب تشنگان بعد از عـلـمدار

یک عمر با این روضه گریانیّ و مغموم

ای دخــتـر شـیــر خــدا یـا اُمِّ کـلـثــوم

یـادت نرفـتـه کـربـلا رنجی که دیـدی            از خـیمه‌ها با  زیـنـبت بیرون دویـدی

بـی‌بـی نـمـی‌دانم به تـلّ، آیا رسیـدی؟            دیدی خودت یا اینکه از زینب شنیدی

با چکمه زد بر سینه‌اش آن دشمن شوم

ای دخــتـر شـیــر خــدا یـا اُمِّ کـلـثــوم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی تغییر داده شد زیرا عصمت مختص ائمه است

عصمت ز سیمای تو معلوم است معلوم           ای دخــتـر شـیــر خــدا یـا اُمِّ کـلـثــوم

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد

ای مثل خواهر سنگ کوفی خورده بسیار            ای ساقی لب تشنگان بعد از عـلـمدار

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : حسین ایمانی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

به آیـه‌هـایِ کـتابِ خـدا قَـسـم مـادر            بَـنا شده حـرمت کُـنجِ سیـنه‌ام مـادر

تو آسمانی وُ من گرد وُ خاکِ راهِ تو            تویی مُـسَّببِ هستی وُ من عَدَم مادر


چکـیـدۀ هـمۀ حُـسن‌هایِ پـیـغـمـبـر            عــصـارۀ هــمـۀ اولــیـاء دَم مــادر

همیشه غِبطه به حالِ تو می‌خورد مریم            تو آمـدی که ببـیـنـد پـیـمـبرم مـادر

صدایِ پایِ مـلائک به گوش می‌آید            وَ آسـمان شده با احـتـرام خَـم مـادر

ستاره می‌چکد از گوشۀ دو چشمِ فَلَک
به نامِ فاطمه شد کُلِ عَرش حقْ نه فَدَک

تو آمـدی که بـهـارِ دلِ امـیـن باشی            کنارِ حِصنِ حَصین کوثرِ یقین باشی

قرارِ قـلبِ عـلـی؛ بی‌قـرارِ مـولایی            خدایِ عَزَّ وَجَل خواسته که این باشی

عُروج و اوجِ ولایِ ابوتـراب شدی            تو‌ کُـفـوِ حیدری وُ باید اوّلـین باشی

سلاممادرِ باران سلامبانویِ آب            نسیم داری اگر چه تو آتـشین باشی

دلیـلِ خلقـتِ افـلاکی وُ رویِ خاکی            که تکیه گاه وُ سپاهِ امیـرِ دین باشی

خـدا برایِ خودش آفـریـده است تو را
به این دلـیل شدی یـار وُ هـمـدمِ مـولا

تو آمدی وُ زمـانـه به دِلْ دلْ اُفـتاده            بیا که پَهن کُنی رو به قـبـله سجّاده

نمی‌شود نَکُـنی فکـر بچـه‌هـایت را            غــلام زادۀ تـو بــا شـمـاسـت آزاده

هـوایِ پـنجـره فـولاد کـرده‌ام مـادر            هوایِ اینکه بیـفـتَم دوبـاره در جادِه

تو از خدا که بخواهی مُجاب خواهد شد            که پُر کند پُر از عرفان وُ بندگی باده

چه می‌شود بروم از مدینه کرب وُ بلا            تـمامِ حـرفِ دلـم را زَدَم ولی سـاده

تو مادری وُ مَنَم سیّـد از همان ساعت
که گریه کرده‌ام از غصّۀ تو در هیات

: امتیاز
نقد و بررسی

تو آمدی وُ زمـانـه به دِلْ دلْ اُفـتاد            بیا که پَهن کُنی رو به قـبـله سجّاده

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محمدحسن بیات لو نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

شـکـوه آمدن و خـلـقـتـت سـرآمـد بود            میان هرچه که دارد خـدا زبانـزد بود

همیشه با صفی از آسـمانـیان جـبرئیل            به گرد خـانۀ تان گرم رفـت و آمد بود


تو دخـتـر پـدری یـا که مـادری بر او            مـیان دخـتـر و مـادر دلـش مـردد بود

رسـالـت پـدرت با تـو بـود پـا بـر جـا            که بـودنت هـمۀ دلـخـوشی احـمـد بود

برای عرض ارادت به محضرت بانو            نبی به امر خـدا روز و شب مقیّد بود

ز الـتماس دو دستم چه زود دل کندی            تویی که آمدنت خوب و رفتتنت بد بود

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : پوریا باقری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

دشمـنِ دینِ خـدا، خـار شد و ابـتـر شد            نـبیُ اللّه، در این روز« اَبَـاالْکَـوثَر» شد

کوریِ چشمِ حسودانِ نظرْ تنگ، در این            شبِ فرخنده، جهان غرقِ گلِ عنبر شد


فـاطـمـه آمده تا مـادرِ بـابـا بـشود…!            پس پیمبر پدر و… فاطمه هم مادر شد

بخدا کْفْوِ عـلی خـلق نشد، تا اینکه…            فاطمه آمد و او،«همنفـسِ» حـیـدر شد

تا که قنداقۀ زهرا به سَرِ عرش رسید            همۀ عرش، پُر از فاطمه سَرتا سَر شد

جـبرئیل از سَرِ شـوقـش به تمـاشا آمد            دیـد قـنـداقـۀ او شـافـعـۀ مـحــشـر شـد

تا که دادند به دستانِ پـیـمـبر او را…            صورتش دید و غمش را همه یادآور شد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن حذف شد

جمله‌ای گفت و همه گریه به حالش کردند            آه… زهـرا وسطِ کوچه مان پَرپَر شد

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : علی اکبر نازک کار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

بعد از این شهر نـبی جلوۀ طوبا دارد            قـوم در خواب فـرو رفته مسیحا دارد

ازدحامی ز ملایک شده این بیت النور            مصطفی روی زمین عرش معلّی دارد


همه هـستـند نـبی، آسـیـه، مـریـم، اما            این وسط چهـرۀ مـولاست تماشا دارد

تا به این لحـظه ندیـده مَـثـلـش را دنیا            همچو معبود، مگر فاطمه همتا دارد!

ز شمیم خوش این یاس که پُراحساس است            گر مَلک جان بسپارد به خدا جا دارد

مـاه در آیـنـه انـگـار خـودش را دیـده            تا نـظـر بر سـر گـهـواره زهـرا دارد

آب شـد قـنـد درون دل حـیـدر تـا دیـد            زاده خـتـم رُسُـل خـنـده به لـبـهـا دارد

بین گهـواره عـلـیً ولـی الله را خـواند            این زن از کودکـیـش روح تـولا دارد

واژه از وصف صفاتش بخدا کم آورد            آنچه خـوبان همه دارند به یکجـا دارد

: امتیاز

مدح حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

طبیب جـان پیغـمبر که بود اُمِّ ابیـهـایـش            هنوز عقل بشر مات است در حل معمایش
خدا را خواستیم اول به حق فاطمه یعنی            حدیث قدسی لولاک اینجا خورده معنایش


پدر معراج را حس کرده اما خوب می‌داند            بلندش می‌کند گل بوسه بر دستان زهرایش
رسـول الله دارد دخــتـران دیـگـری امـا            فقط میگفت بر زهرا فدایش جان بابایش
بجز چشم علی باید که روی از خلق برگیرد            چرا که چشم‌ها را می‌زند خورشید سیمایش
جمال نوری‌اش در قبل خلقت زیر ساق عرش            خـدا را وجد می‌آورده با تهلـیل زیـبایش
ملک قبل از نظر بر وجهه نورانی‌اش هرگز            نـمی‌دانـست تـسبـیـح خـداونـد تعـالایـش
کسی که شوکت او شهره بر هفت آسمان باشد            بخوانیمش بشر یا انسیه یا آنکه حورایش؟
چه معراجی ست سقف خانه‌اش جبریل می‌دانست            که عرشی تر ندید از فرش زهرا چشم بینایش
و ما ادراک ما زهرا چه زهرایی که مجهول است            شبیه قـبر مخفی از نظرها قـدر والایش

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

دارد اُمُّ الـــوقـــار مـــی‌آیـــد            خــوشـی روزگــار مــی‌آیــد

کوثر از چشمه سار مـی‌آیـد            بــرکـت بــی‌شـمـار مـی‌آیــد


بـا قـدم‌هـای غـرق بـارانـش            عـطر و بـوی بـهـار مـی‌آیـد

مـثـل بــاران زلال مـی‌بـارد            مـثـل گـل بـا وقــار مـی‌آیــد

سـایـۀ لطف اوست گـستـرده            بــرکـت ایـن دیــار مــی‌آیــد

دارد این خـلـقـت خـدایـی را            آبــرو، اعـــتـــبــار مــی‌آیــد

دخـتری از سلالـه‌ای روشن            دخـتـری ریـشـه دار مـی‌آیـد

نـور چـشـم خـدیـجـۀ کـبـری            مـصـطـفـی را قـرار مـی‌آیـد

دختـری که نبی به مـادریش            مـی‌کــنــد افـتــخــار مـی‌آیـد

دختری که خدا خودش گفته:            بـه شـهِ تـک ســوار مـی‌آیـد

دخـتـری که برای هـمـسریِ            صاحـب ذوالـفــقــار مـی‌آیـد

همسری که برای دفع خـطر            از عـلـی، پـایِ کــار مـی‌آیـد

هـمسری که به یاری رهـبر            وســـط کــار زار مـــی‌آیـــد

مـحـور اهـل بـیـت مــی‌آیــد            مــادر ایـن تـــبـــار مـی‌آیــد

مــــادر یـــازده ولــیِ خـــدا            مــادر انــتــظــار مـــی‌آیـــد

مادری که به دامنش شیـری            مـثـل زیـنـب به بـار مـی‌آیـد

دستِ رد که نـمی‌زند هرگـز            بــا گــداهــا کــنــار مـی‌آیــد

به خدا صبح محـشر کـبـری            حُـبّ زهــرا به کـار مـی‌آیـد

پیرهـن در زفـاف می‌بخـشـد

آبـرو بـر عـفـاف می‌بـخـشـد

فاطمه فاطمه است چون دریاست            فاطمه فاطمه است چون زهراست

فاطمه فاطمه است چون نورش            در نفـس های آسمان پیداست

فاطمه فاطمه است، معلوم است            هر کلامش هزار و یک معناست

فاطمه فاطمه است چون فردا            شافع روز محـشر کـبـراست

فاطمه فاطمه است چون محشر            شیعه‌اش از شرار نار جداست

فاطمه فاطمه است چون شوری            در دل عـاشقـان او برپـاست

فاطمه فاطمه است، با حیدر            پـای تا سـر فـدایی مـولاست

فاطمه فاطمه است ای مردم            فاطمه فاطمه است بی‌کم و کاست

باغ احـمد چه کـوثـری دارد

خوش به حالش، چه مادری دارد

می‌دهد بوی گل، شمیم گلاب            جاری از عطر او بهشتی ناب

رو گرفـتـه ز چـشـم نـابـیـنـا            داده او آبرو به حُجب و حجاب

نورِ خورشید، صورتش هر روز            نیمه شب، نور چهره‌اش مهتاب

اول و آخـرین سـلام رسـول            پشت این درب می‌رسد به جواب

پشت این بـاب می‌زنـم زانـو            می‌رسم به بهشت از این باب

هر کسی فاطمه نگاهش کرد            نـفَـسـش می‌شود دلیلِ ثـواب

بس که بی‌بی گرفته دستم را            رفته از دست من حساب و کتاب

فـاطمه غـرقِ در توسّـل بود            همۀ شهر، جز علی در خواب

ای قـرار عـلــی ولــی الــلـه

الـســلام عــلـیــکِ یــا اُمــاه

سِرّ والیل و روح قرآن است            سیره‌اش وصف صبر و ایمان است

خلقت از برکت وجودش بود            همۀ خلق جسم و او جان است

یکی از معـجـزات او فـضّـه            خادم اوست هر که سلمان است

آب مهریه‌اش، زمین مُلکـش            عالم از برکتش مسلمان است

روزی سال ماست در دستش            برکت سفره‌اش فراوان است

نان این سفره را به ما بدهید            جای دستان او بر این نان است

چـادرِ مشکـیِ پُـر از نـورش            پـرچـمِ انـقـلاب ایـران است

فـاطمه مـادر حـسینی هاست            فـاطـمه مادر شهـیـدان است

مطـمـئـنم دعـاش، پـشت سر            رهـبـرم سید خـراسـان است

انــقــلابــی‌ام و حـسـیــنـی‌ام

پــیــرو مـکـتـب خـمـیـنـی‌ام

فــاطــمـه جـلــوۀ خــدا دارد            نـفَـسَـش عــطـر ربّـنــا دارد

نیـمه شب در قـنوت بارانش            گریه، گریه، دعـا، دعـا دارد

در کرامات او همین بس بود            پـسـری مـثـل مـجـتـبی دارد

با وجـود حسین معـلوم است            دامـنـش بـوی کــربــلا دارد

جان حیدر به جان او بند است            خـانه با بـودنـش صـفـا دارد

مـانـد پـنـهــان مـزار او امّـا            حبّ او بیـن سیـنـه جـا دارد

مانده‌ام آن که عرش جایش بود            پس چرا زیر دست و پا دارد

بـگـذریـم، آن امـام مــی‌آیــد

صــاحـب انـتــقــام مــی‌آیــد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : یوسف رحیمی نوع شعر : سرود وزن شعر : فاعلن مفاعلن فاعلن مفاعلن قالب شعر : غزل

ای بهـشت جـاودان، ای مـلیکـۀ جهان            ای گـل محـمدی، ای بـهـار بـی‌خـزان

بضعـة النـبـوتی، حُجَـةٌ عـلی الحُـجَـج            اسـم آسـمـانـی‌ات، سُبـحـۀ فـرشتـگـان


طاهـره،‌ مـطـهـره، عـالـمـه، مـعـلـمـه            وافیه، سماویه، حُرّه، حانـیه، حَـصان

ای حبـیبـۀ خـدا، ای عزیز مـصطـفی            لایق تو کیست کیست؟ جز امیرمؤمنان

هم بهشت مصطفی‌ست، آن نگاه غرق مهر            هم بهشت مرتضی‌ست، آن نگاه مهربان

وصله‌های چادرت، رشتۀ نجات خلق            بـوریـای خـانـه‌ات، سـرپــنـاه آسـمـان

ای سحابِ رحمت و مغفرت دعای تو            سجده‌های روشنت، چلچراغ عرشیان

ای قـنوت مستجاب، آفـتاب در حجاب            هر طرف نشانه‌ای‌ست، از تو ماه بی‌نشان

ای نـمـاز نـا تـمـام، ای قـیـام مـسـتـدام            خـطـبۀ تو با شکـوه، نـدبـۀ تو بی‌امان

ای رضایت خـدا، بـسته بر رضایـتت            وصف قهر و مهر تو، وصف دوزخ و جنان

آستـان رحـمتـت، نـور، روشـنـا، امـیـد            وسعت سخـاوتت، بی‌کـران و بی‌کران

از نسیم مهر تو، گل به گل شکفته است            لحظه لحظه آن به آن، غنچه غنچه باغ جان

پُر شده مشام شهـر، از شمـیم یـاس تو            از بهشت خانه‌ات، عطر « تنفقوا» وزان

دست خـالـی آمده، سـائـلی غـریب‌وار            آن یتـیم بی‌قـرار، این اسیـر نیـمـه‌جان

در بهار لطف تو، « یطعمونَ» داده گل            روزۀ سه روزه‌ات، بی‌نیاز از آب و نان

نور و قدر و هل أتی، فجر و کوثر و ضحی            لحـظه لحـظۀ تو را، آیـه آیه تـرجـمان

بیت‌های ما کجا؟ قدر و هـل أتی کجا؟            برتر از گـمان ما، ساحت تو همچـنان

در مدیح تو هنوز، واژه‌هـا چه ابتـرند            ای فراتر از سخن، ای رساتر از بیان

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : رضا تاجیک نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

ای حُـسـن مَـطـلع همۀ عـاشقـانـه‌ها            حـس لطیـف پُـر شده بین تـرانـه‌هـا

زهـراتـرین سـتـارۀ اوج کـرانـه‌هـا            از تـو شـنــیـده‌انـد تـمـام زمـانـه‌هـا


دیگر به خانۀ همه دختر مقدس است

با جلـوۀ تو واژۀ مـادر مقـدس است

دیگر رسیـده است زمـان رسیـدنت            سیب بهشت، لحظۀ از شاخه چیدنت

گوش خـدا نـشسته به پای شنـیـدنت            چشمان مرتضی شده مبهوت دیدنت

تو آمـدی برای نـبـی مـادری کـنـی

هجده نفس به پای علی حیدری کنی

هـر واژۀ رسیـده کـنـار تو کـال شد            عاشق شدن بدون تو امری محال شد

تصـویـر آب با نـظـر تـو زلال شـد            قـرآن به یمن سورۀ تو لم یـزال شد

شبهای قدر ما به تو پیوند خورده است

تقدیر را خدا به دو دستت سپرده است

هر كس كه دم زده ز كلامت كلیم تر            ای از همه به امـر ولایت سهـیم تر

در بـیـن خـانـوادۀ رحمت رحـیم تر            هر نسل دورتر شده از تو عقـیم تر

نسل تو نسل یَلتَـقـیان و مطهّر است

هر کس که بوده دشمن نام تو ابتر است

یك مصحف الـهـی غـرق مطالـبـی            مثل اصول دیـنی و ارکـان واجـبی

تو مظهـر العـجـائب شاه عـجـائـبی            مـصـداق دیـگـر اســد الله غــالـبــی

قـرآن نـوشتـه است به دریـا ملـقّـبی

اصلا علی تویی که به زهرا ملقّبی

تو آمـدی جهـان محـقـر بـزرگ شد            با تو مقام و رتبۀ مادر، بزرگ شد

هر کوچکی به نام تو دیگر بزرگ شد            اینگونه بود سورۀ کوثر بزرگ شد

هستی شبیه دستۀ دستاس دست توست

عالم فدایی دل حیـدر پرست توست

جاری شد از خروش (قنوت تو صد قنات)            ای دختر مباهـله، ای هـمسر زکات

نام تو نقـش بر عـلـم کـشتی نجـات            ای مادر حماسۀ حیَّ عـلی الصلات

در کـربلا و شـام، تو در یاد زینـبی

حس غـرور مخـفـی فـریاد زیـنـبی

فرزندهای تو همه طـوفان غـیرتـند            در جنگ و صلح مرد نبرد و شهامتند

فـرزنـدهای تو هـمه مست ولایـتـند            لب تشـنه‌های جـام شراب شهادتـنـد

فرزندهای تو حـسنی و حـسیـنی‌اند

دلداده‌های نهـضت پـاک خـمیـنی‌اند

موج محبتت به دل من نشسته است            با عشق تو طناب تعلق گسسته است

مادر! شبیه تو دل ما هم شکسته است            ( بر سینه‌ام جمال علی نقش بسته است

این سینه را به سیـنۀ سینا نـمی‌دهم

یک ذرّه از محـبّت زهـرا نمی‌دهم)

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

هر بهاری با گل رویش شکوفا می‌شود            غنچه با لبخند معصومانه‌اش وا می‌شود

 تین و زیتون را میان گلشنش می‌پرورد            هرچه میخواهی در این گلخانه پیدا می‌شود


مادر آب است و الطافش همیشه جاری است            شک ندارم گر بخواهد قطره دریا می‌شود

مادری بر یازده خورشید عالم به کنار            پیش از این ها فاطمه اُمِّ ابیها می‌شود

یک نفر را دست حق هم کفو حیدر خلق کرد            گر نباشد مرتضی تنهای تنها می‌شود

باء بـسم الله اگر تـأویل دارد با عـلـی            »قل هوالله احد » تفسیر زهرا می‌شود

هرکسی تعریفی از بانو ارائه می‌دهد            در کتاب الله زهرا «قدر»معنا می‌شود

صفر تا صد آفرینش در مدار فاطمه ست            علت خلـق دو عـالـم مـادر ما می‌شود

قرب یعنی همنشینی با عـلی و فاطمه            »روزبه»در خانه‌اش»سلمان منا» می‌شود

معجزه یعنی همین که سائل امروز او            با گـدایی کـردنش آقـای فـردا می‌شود

بی‌گمان همواره احیای ولایت کار اوست            تا قـیامت ناجی «سیدعـلی»ها می‌شود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی حذف شد

دست کم از خالق منان ندارد فـاطـمه            کُـنـه ذات مـادرم دارد معـمـا می‌شود

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : میثم مؤمنی نژاد نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

چون خدا خلقت صدیقۀ کبری می‌کرد            صورت عصمت خود را متجلا می‌کرد

تا عـلـی آیت عـظـمی نَـبُـوَد بـی‌هـمـتا            ذات حق خلقت صدیقۀ کـبری می‌کرد


ازدواج عـلـی و فـاطمه با آن برکـات            چشمه‌ای بود که پیوند دو دریا می‌کرد

رازی از اعظم اسماء و صفات خود را            با یکایک صفت فـاطمه معـنا می‌کرد

ذات زهرا به اُمم نیست کسی مانندش            نور زهـرا ز رُسُل حلّ معـمّا می‌کرد

مصحف او که امامان همه را در بر بود            رازهایی است که روح القدس انشاء می‌کرد

فضۀ خادمـه‌اش مرتـبـۀ مـریـم داشت            قـنـبـر خـانـۀ او کـار مـسیحا می‌کـرد

در حضورش همه هستی به رکوع آمده‌اند            فخـر از سجـدۀ او حیِّ تعـالی می‌کرد

ز چه عـالـم نـشود مجری فـرمودۀ او            کآنچه میخواست خدا فاطمه اجرا می‌کرد

اول خـاتــمـۀ هـر سـفــری پـیـغـمـبـر            عـزم دیدار حـرمخـانۀ زهـرا می‌کرد

بـاز می‌شد درِ جـنات خـدا بر رویـش            تا درِ خانه به روی پدرش وا می‌کرد

مرتضی چشم خدا بود خـدا را می‌دید            هر زمان بر رخ زهراش تماشا می‌کرد

: امتیاز